مولای من که چشم براهت نشسته ایم        آواز می دهیم تو را با گلوی عشق

 

مولای من: شکوه ای هجران و غم دوری از مصاحبت و دیدار تو را، فقط با تو نجوا می میکنم. ای انیس رفیق.

محبوب من: گرچه توان سرودن نام بلندت ما را نیست. اما دیدگان نا قابلم را وقف تماشای قامت رعنای تو نموده ام و گوشة نگاهم را به ضریح سبز بشارت ظهورت , گره زده ام. ای طلعت رشیده.

مولای من : از بی قراری اندوه دوری تو, گاه دیوانه وار سر به بیا بان می گذارم , گاه از حاجیان سفر مکه , منی و عرفات , نشان بی نشان تو را پرس و جو می کنم و گاه خود در طواف مسجد مقدس جمکرانت , کنار دیوار , می نشینم تا شاید عبور مهرانگیز تو را شاهد باشم ودرخلوت سکوت تنهای حدیث دلتنگی ام را با تو گفتگوکنم. ای مونس دلهای بی قرار.

مو لای من : از درازای تیره شب غیبت, چشم ها همه فرو خفتند, جز چشمان شیدای چشم برا هان که در سیاهی آسمان, فروغ تو را می جو یند. ای نور دیدة چشم انتظاران.

مهدی جان : درکویرغربت و تنهایی , از عطش جا نکاه فراقت ,گل بوته ها همه خشکیدند , سینه چاکان دل سوخته ات در جستجوی نگاهت , تراوش باران بی ابر تورامی طلبند. ای جو شش چشمه سار حیات.

مهدی جان : رهرپویان جادة اندوه فراقت , در فراز و نشیب کرانه های اقیانوس انتظارت ,پیوسته نگران آنند که داغ حسرت دیدار تو را , ته نشین تپش قلب های آکنده از عشق تو گردانند. ای تندیس آرزوها.

مهدی جان : چه بسیار بوده اند آنانی که طومار حریر عشق تو را بر دل پیچیده و آرزوی هم نفس شدن با تو را , با خود هدیه در دل خاک برده اند و چه فراوان اند کسانی که سخت مشتاق اند تا سروش رهائی ( نرید ان نمن ) را از زبان پرمهرتو بشنوند و گوش جان شان را با ندای دل انگیز پیام تو نوازش دهند. ای آرامش قلبها.

مو لای من : من با تو , عهد و پیمان می بندم که در شبستان غیبت و غربت , هیچ گاه از آمدنت نو مید نخواهم شد . و سوگند وفا داری یاد میکنم که در رفت و آمد شب های بی فروغ , اگر صبح ظهورت همچنان محجوب و پنهان بماند , باز هم می آیم و در کمینگاه افق آرزوها , چشم به راهت می مانم و در پی جوشش ترحم نگا هت آرام آرام اشک می بارم تا شاید طلوع فجر تو را , از فراز قله صبر و امید , به تماشا بنشینم. ای صبح امید و آرزو ها.

مو لای من : محبت و عشق تو , با تار و پود وجودم آمیخته است و امید دیدارت , در اعماق قلبم , جوا نه زده است . با پیما نه از امید و التماس , از تو می خو ا هم بیش از این وقفه و تأخیر رو ا مدار ,که در زنگ آمد نت طا قت و برده باری ام را به آ خر رسا نده , بدنم نحیف گردیده , اشک چشما نم خشکیده , نور دیدگانم تیره و تار گشته , مگر نه این است که این سوز وآه را مرحمی , این درد و نالیدن را درمانی و این غم وغضه را پایانی نیست جز هنگامه ظهور و اجلال حضور , پس بیا و برخیز که:

دیگرقرار بی توماندن نیست مارا کی می شود روشن به رویت چشم یاران

مهدی جان : در تاریخ عشق و حرمان و وصل و هجران , کدامین محبوبی رامی توان یافت که نازآمدنش این گونه دیر پا و فرسایش کننده باشد , مگر جذبه و ناز تو ؟ پس بنمای رخ و برخیز که روءیت هلال چهرة دلربایت چه قدر شوق انگیز و بهجت آوراست ـ ای طلوع تماشا.

گرتو به صدهزارچهره نمایان شوی مرا من با دوصدهزاردیده تماشاکنم تو را.

مو لای من : در پهن دشت وا ماندگی و اضطرار , از سربی قراری و نا چاری تو را می خوانم که ای آخرین امید , بیا و دریاب شوریده دلان دل رمیده را: بیا که در این انتظار خواهم مرد در انتظار تو من تا بهارخواهم مرد.

مهدی جان : تو خود می دانی که چه دشوار است سپری نمودن دوران انتظار و چه بی مقدار است دنیایی بی تو بودن . اما تو خود آگاهی که در این گردش تا ریکی ها . با کوله بار سنگین اندوه دیدارت , نشان کوی بی نشان تو را می پایم و به امید فردای با تو بودن, نفس می کشم. ای مونس و هم نفس بی نوایان.

مهدی عزیز: هر سال در پانزدهم شعبان , تولد خجستة تو را جشن می گیریم و بزم سرور و شادی , برپا می کنیم اما این بزم بی حضور دلدار را , هیچ طراوت و شکوه نمی بینم . زیرا شکوه و خرمی را در طراوت بهار , باید نظاره نمود که تویی بهار همة رویشها و طراوت همه گلها. ای تنها گل نرگس آفرینش.

مهدی جان : گرچه عندلیبان غزل خوان بوستانت , شاد مانه در ترنم سرود آمدنت , ترانة بهار را می سرایند . اما داستان طولا نی مشتاقی و مهجوری تو , گو اینکه بهار بی حضور تو را , پاییز همیشگی خسته دلان نموده است. ای بهار بی پایان برکت و رحمت.

مولای من : پس بیا که سر سپرد گا ن حریم ولایت , نوید آ مد نت را لحظه شما ری می کند و چشم انتطاران ساحل سبز نجاتت , نستوه و پایدار همچنان تو را می خواند ـ ای موعود قرآن:

به یازده خم می ، دست ما اگر نرسید بده پیاله که یک خم هنوزسربسته است.

عزیز قلب ها: ازاینکه می بینم تلالونور طلوعت , بر روزنه های افق آسمان بیداری ,کم کم پدیدار می گردد و شکوفه های صبر و امیدم به بارمی نشیند , از سرور و هیجان , همه وجودم لبریزمی گردد چون صدای پای آمد نت به گوش می آید و نوید فرح بخش نزدیک شدن ظهورت در فضای جهان طنین اندازمی باشد . مبینم که شکوه طبل رسیدن ات کاخهای سفید وسیاه فرعونیان زمان رابه لرزش وریزش انداخته ووحشت ازهیب ورعبت , خواب راحت را از چشم جباران و طاغوتیان جهان خوار, ربوده است. ای آ خرین طوفان.

مولای من : وقتی چشم اندازنگاهم را به آفاق جهان می دوزم , همراهی و جنبش هستی را نیزا حساس می کنم . می بینم که زمین و زمان در شتاب تدارک جشن آمدنت , به تکا پو افتاده و خلق محروم جهان از شوق رویش دوباره به وجد و خروش آمده تا برای در آغوش کشیدن تجسم آرمان ها، خود را آماده کنند. ای کعبة مقصود دل ها.

محبوب دل ها : هم اینک خیل عظیم مشتا قانت , در صف طویل انتظار , به پیشواز مژدة ظهورت به پا خواسته اند تا در همایش بزرگ آدینه روز مو عود , هم صدا با فرشتگان آسمان، فرمان « جاء الحق» حضور شکوهمندت را در پهنة گیتی جشن بگیرند:

دهید مژده به یاران که یار می آید قرار گیتی چشم انتظار می آید

کلیدصبح بدست و سرودعشق به لب زانتهای شب آن شهسوار می آید

جهان برای تما شا , به پای می خیزند به پای بوسی او , روزگار می آید

 

اللهم عجل لولیک الفرج.

نویسنده: قنبرعلی صمدی

منبع: ماهنامه امان: http://www.mahdi313.ir/index.php?option=com